تو خودت باغی از بهاری .
با چهار فصل از عاشقانه ترین واژه ها
تو نامت گل است و پیشینه ات بهار
در گندمزار موهایت زیرآفتاب عشقت
می توان کودکانه دوید .
از پنجره چشمانت آویخته ای هزاران نیلوفر را
که با باران هرشب ترانه ی عاشقانه میخوانند
در مزرعه دستانت گلهای محبت لانه کرده اند
و بر لبانت غنچه های مهر کاشته ای .
آغوشت .
آغوشت .
از آغوشت خودت برایم بنویس.
بگذار پروانه شدن را
در باغ آغوش –تو- شروع کنم
سالهاست که در پیله ی تنهاییم
به کرمی مانندم .
راستی ؛ تو گلبهاری یا گل بهار .
دیگر چه فرقی میکند وقتی زمستان است
با تو هرصبحم بهار میشود .
هی بانو .
-تو- جایی به گمانم ایستاده ای
که هرصبح زیبائیت
-با باد- می آید
تو ,آغوشت ,گل ,بهار ,ی ,ای ,گلبهاری یا ,یا گل ,تو گلبهاری ,گل بهار ,ی تنهاییمبه
درباره این سایت